English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (2830 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
over U بسوی دیگر
over- U بسوی دیگر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
ferryboat U قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
ferryboats U قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
Other Matches
off U بسوی
to U بسوی
toward U بسوی
into U بسوی
against U بسوی
towards U بسوی
at U بسوی
seaward U بسوی دریا
earthward U بسوی زمین
landward U بسوی زمین
aport U بسوی بندر
skyward U بسوی اسمان
landward U بسوی خشکی
soiuth ward U بسوی جنوب
selenotropic U بسوی ماه
spaceward U بسوی فضا
easterly U بسوی شرق
south wards U بسوی جنوب
off U عازم بسوی
to put a bout U بسوی دیگرگرداندن
east U بسوی خاوررفتن
inpouring U بسوی درون
eastbound U بسوی شرق
onward U بسوی جلو
chips U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> U به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
introversion U برگشت بسوی درون
earthbound U متوجه بسوی زمین
aslant U بسوی سراشیب اریبی
introrsal U رو کننده بسوی درون
introverts U بسوی درون کشیدن
base running U دویدن بسوی پایگاه
infalling U ریزش بسوی درون
introvert U بسوی درون کشیدن
goal kick U شوت بسوی دروازه
drive to maturity U حرکت بسوی بلوغ
sentimentality U گرایش بسوی احساسات
northwards U بسوی شمال شمالا
make for U پیش رفتن بسوی
orientate U توجه بسوی خاور
orientates U توجه بسوی خاور
orientating U توجه بسوی خاور
shooting U شوت بسوی دروازه
shootings U شوت بسوی دروازه
introrse U رو کننده بسوی درون
southwestwards U بسوی جنوب غربی
uptrend U تمایل بسوی بالا
propulsion U فشار بسوی جلو
northward U بسوی شمال شمالا
wester U بسوی باختر رفتن
sentimentalism U گرایش بسوی احساسات
southwestward U بسوی جنوب غربی
adductive U استشهادی بسوی محور کشنده
westwards U بسوی باختر بطرف مغرب
continuation U حرکت مداوم بسوی سبد
westward U بسوی باختر بطرف مغرب
indraght U ریزش چیزی بسوی درون
indraft U ریزش چیزی بسوی درون
She is the center of attraction . U آن زن همه را بسوی خودش می کشد
upsurge U بسوی بالا موج زدن
south U بسوی جنوب نیم روز
plinking U تیراندازی تفریحی بسوی اشیاء
postward U بسوی محل شروع اسب دوانی
the odds are in our favour U احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
We made a long step toward success. U قدم بزرگه بسوی موفقیت برداشتیم
sniping U از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
snipe U از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
snipes U از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
sniped U از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
send down U پرتاب کردن توپ بسوی میله توپزن
transhumant U حرکت کننده بسوی کوهستان برای چرا
To go cap in hand to someone. U دست گدایی بسوی کسی دراز کردن
delayed steal U دزدانه گریختن بسوی پایگاه هنگام پرتاب توپگیر
tomorow morning . I wI'll leavew for london. U فردا صبح بسوی لندن حرکت خواهم کرد
conversions U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
drive to maturity U جهش بسوی کمال چهارمین مرحله رشد در نظریه روستو
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling U روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered U جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shifted U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile U 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say U دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
gain ground U ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
HTML U مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
advances U پیشروی بسوی دروازه راهیابی به دور بعد پیشروی
advance U پیشروی بسوی دروازه راهیابی به دور بعد پیشروی
advancing U پیشروی بسوی دروازه راهیابی به دور بعد پیشروی
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
drives U راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
drive U راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
one an other U یک دیگر
another U دیگر
alternative U دیگر
thence U دیگر
anymore U دیگر
again U دیگر
alternative U شق دیگر
alternatives U شق دیگر
next U دیگر
he is no more U او دیگر
alternatives U دیگر
other U دیگر
furthers U دیگر
furthering U دیگر
furthered U دیگر
further U دیگر
no more U دیگر نه
secus U از دیگر سو
of one another <adv.> U از هم دیگر
from one another <adv.> U از هم دیگر
of each other <adv.> U از هم دیگر
else U دیگر
others U دیگر
from each other <adv.> U از هم دیگر
to wit U بعبارت دیگر
otherwhere U در مکان دیگر
otherwhere U جای دیگر
otherwhence U از جای دیگر
In our other words. U بعبارت دیگر
yon U ان یکی دیگر ان
It never occurred again. دیگر رخ نداد.
again U از طرف دیگر
otherwhile U گاه دیگر
elsewhere U بجای دیگر
elsewhere U درجای دیگر
othergates U جور دیگر
elsewhere U نقطه دیگر
scilicet U بعبارت دیگر
shunt U به خط دیگر انداختن
shunted U به خط دیگر انداختن
shunts U به خط دیگر انداختن
to be no more U دیگر نبودن
otherworld U دنیای دیگر
otherwhile U وقت دیگر
so muchthe worse U دیگر بدتر
et al U و در جای دیگر
otherness U چیز دیگر
otherguise U جور دیگر
othergates U طور دیگر
another U شخص دیگر
on more U بار دیگر
on the opposite side U در انسوی دیگر
on the other hand U از سوی دیگر
in other words <idiom> U به کلام دیگر
on the other hand U ازطرف دیگر
t' other U بعدی دیگر
tother U بعدی دیگر
withil U ازطرف دیگر
other people U مردم دیگر
on the other part U از طرف دیگر
on one's coat-tails <idiom> U همراه کس دیگر
what more do you want U دیگر چه می خواهید
otherguess U نوع دیگر
the other two U دوتای دیگر
otherguess U جور دیگر
about-faces U جهت دیگر
about-faces U سوی دیگر
about-face U جهت دیگر
about-face U سوی دیگر
about face U جهت دیگر
about face U سوی دیگر
otherguess U بروش دیگر
my other books U کتابهای دیگر من
never more U هرگز دیگر
nevermore U هرگز دیگر
nevermore U دیگر ابدا
next year U سال دیگر
no more of that U بس است دیگر
none other than U هیچکس دیگر جز
another U یکی دیگر
apart from that <adv.> U ازطرف دیگر
alternatively <adv.> U به ترتیب دیگر
apart from that <adv.> U به ترتیب دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> U به ترتیب دیگر
by the same token <adv.> U به ترتیب دیگر
on the other hand <adv.> U به ترتیب دیگر
on the other side <adv.> U به ترتیب دیگر
otherwise <adv.> U به ترتیب دیگر
other U نوع دیگر
others U نوع دیگر
another guess U قسمتی دیگر
otherwise <adv.> U طور دیگر
on the other side <adv.> U طور دیگر
at a later period U در موقع دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> U ازطرف دیگر
by the same token <adv.> U ازطرف دیگر
on the other hand <adv.> U ازطرف دیگر
on the other side <adv.> U ازطرف دیگر
otherwise <adv.> U ازطرف دیگر
alternatively <adv.> U طور دیگر
apart from that <adv.> U طور دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> U طور دیگر
by the same token <adv.> U طور دیگر
on the other hand <adv.> U طور دیگر
Recent search history Forum search
1popsicle
1مرض سینه وبغل
2تعریف فونتیک چیست؟
2Let me know when you're done.. (kiss) Im gonna get ready for you!
1معنی lead lag compensator
2transmembrane
1playing the game در مورد انجام ورزش چه معنی میدهد
1Current passworda
2single gas
1cartridge
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com